نوشتهي از خاطرات آية الله برقعي
كارهاي خلاف به نام اسلام
اكنون چندين سال از جمهوري اسلامي ميگذرد، ولي چيزي از اسلام و قوانين آن پيدا نيست و بسياري از آنچه انجام داهاند و يا تصويب كردهاند ضد اسلام و برخلاف قوانين اسلام است. در اينجا به عنوان تذكار در زير به برخي از اين مصايب اشاره ميكنم. مصيبت ملت در اين چند سال زيادتر شده، زيرا در اين چند سال كاري كردهاند كه روي شاهان ستمگر را سفيد كردهاند:
خود متصديان و مقننين جمهوري اسلامي عامل به قوانين آن نيستند بلكه بر ضد آن عمل ميكنند! مثلا در قوانين آمده كسي حق ندارد بدون اذن كسي وارد منزل او شود، ولي اينان بدون اذن وارد خانههاي مردم ميشوند حتي نيمه شب پاسداران مسلح به خانهها ميروند و هر خانهاي را بخواهند غارت ميكنند.
همچنين مأمورين جمهوري هر حزبي [و گروهي] را [كه با آنان موافق نباشد] كافر و يا منافق ميخوانند و مطرود و مضروب ميكنند و هزاران چادر و روسري از سر دختران غير موافق با خود كشيدهاند. و همچنين اموال هر كسي را بدون حساب و كتاب مصادره ميكنند و ميبرند. اين در حالي است كه اموال مصادره شده، بايد متعلق به جميع فقرا باشد. حزب حاكم حق تصرف اختصاصي ندارد. آيا اموال مصادره شده بايد در انحصار حزب الله باشد و ديگران به فقر و مسكنت مبتلا باشند؟ كدام آيه و حديث فرموده اموال مصادره بايد در انحصار حزب حاكم باشد؟.
در قانون نوشتهاند كسي حق تفتيش عقايد ندارد، ولي شب و روز با عقايد مردم ستيزه دارند و در هر ادارهأي، كسي به عقايد خرافي آنان معتقد نباشد پاكسازي و اخراج ميكنند و با او دشمني كرده هر طور ميلشان باشد رفتار مي كنند، و در هر وزارتخانه و سازمان و يا شركت دولتي، ادارهاي درست كردهاند به نام حراست كه كارش فقط تجسس از پرسنل آن سازمان و وزارتخانه است، البته علاوه بر اعضاي بسيجي، كه در تشكيلات ادارات به وجود آورده اند.
در قانون نوشتهاند كه كسي بدون جهت حق مزاحمت و يا حق جلب كسي را ندارد و اگر جلب شد به فاصله 24 ساعت بايد اتهامش به او ابلاغ شود، ولي اينان خود اصلا به قانون مقيد نيستند زيرا زندانها پر است از كساني كه چندين ماه جلب و زنداني شده و هنوز جرمشان معلوم نيست و به آنان ابلاغ نشده. از جمله نگارنده، خود روزي براي وصول طلب خود به يكي از كتابفروشيهاي مقابل دانشگاه تهران كه تعدادي از كتابهايم را براي فروش به آنجا برده بودم رفتم، غافل از اينكه در چند روز گذشته مأمورين دولت كتابم را براي اينكه به دست مردم نرسد و مسلمين از حقايق دين بي خبر بمانند از كتابفروشيها جمع آوري كرده و پاسداران كميته كه مرا نميشناختند به كتابفروش سفارش كرده بودند كه هرگاه برقعي براي تسويه حساب خود آمد، ما را خبر كن، كتابفروش به محض ديدن من و احوالپرسي، مرا در مغازه گذاشت و خود بيرون رفت و گويا به كميته تلفن كرد كه برقعي اينجاست. چيزي نگذشت كه دو پاسدار وارد كتابفروشي شدند و به من گفتند بفرماييد برويم كميته، پرسيدم: براي چه؟ گفتند: نمي دانيم، ولي مأموريم شما را ببريم، ديدم من پيرمرد نمي توانم با آنان طرف شوم، لذا با خود گفتم: آن را كه حساب پاك است، از محاسبه چه باك، ناچار پذيرفتم، مرا با ماشين خود به كميته بردند، در ماشين باز هم پرسيدم: مرا به چه جرمي به كميته مي بريد، پاسدارها گفتند: حرف نزن و إلا همينجا تو را مي كشيم!! وقتي به كميته رسيديم، ديدم انبوهي از كتابهايم را كه از كتابفروشيهاي شهر گرفته و توقيف كرده بودند در يك گوشه از كميته روي هم انبار شده است!!، در كميته گفتند: آقا را به زندان اوين ببريد، باز گفتم براي چه؟ گفتند: بعدا معلوم مي شود!! به هر حال مرا به زندان اوين تحويل دادند و پانزده روز من پيرمرد بيمار را در زندان انفرادي و سلول دومتري محبوس نموده و هر چه گفتم: براي چه؟ چيزي به من ابلاغ نكردند! پس از پانزده روز طاقت فرسا مرا به زندان عمومي منتقل كردند. در زندان عمومي شروع كردم به سخن گفتن براي زندانيان، و در اين مدت در زندان عيوب و جنايات مأمورين جمهوري را بيان كرده و با اسلام اصيل مقايسه ميكردم تا لاأقل كساني كه در زنداناند نسبت به اصل اسلام بد بين نشوند و اين خلافكاريها را به حساب دين خدا نگذارند. باري پس از 25 روز گفتند قاضي شرع تو را خواسته است، رفتم نزد قاضي، پرسيدم مرا براي چه به زندان آورده اند؟ گفت: اهل قم گفته اند شما سني هستيد. گفتم: اولا شما هر وقت تمام اهل سنت را زنداني كرديد ما را هم يكي از آنان حساب كنيد. ثانيا، گيرم كه من سني باشم، هر چند كه مقلد هيچ يك از ائمه اهل سنت نيستم، شما كه مي گوييد سني و شيعه برادرند، نبايد اقليت هاي مذهبي را آزار و يا زندان كنيد، آخر اين چه جور حكومت اسلامي است؟! البته لازم به ذكر است كه در اين زمان يكي از كساني كه سالها در درسهايم در قم حاضر ميشد و مرا كاملا ميشناخت يعني آيت الله محمدي گيلاني در زندان اوين مقام مهمي داشت، ولي هنگامي كه در زندان بودم هيچ اظهار آشنايي نكرد و به سراغم نيامد. پس از آنكه به قيد ضمانت آزاد شدم، به منزل رفتم ديدم مأمورين كميته برخلاف قانون، منزلم را تفتيش كرده و هر چه خواسته اند برده اند!! از جمله بعضي از كتب خطي و دستنوشتهها و اوراق ديگر كه مطالبات مردم در آنها بوده و همچنين دفترچه تلفن و ساير چيزهايي كه در ميزم بوده و در اتاق و در بين كتابها بوده و اكنون در خاطر ندارم بردهاند. با اينكه در آنها چيزي مربوط به دولت جمهوري نبوده، و به درد آنان نميخورد. تا به حال كه چندين سال ميگذرد هر چه پيغام دادم چيزهايي كه از منزل ما بردهايد از جمله كتب و دفترهاي ما را با آن تأليفات خطي، و همچنين فتوكپي كتب علمي را مسترد كنيد، تحويل ندادهاند. معلوم شد قصدشان فقط اذيت و مردم آزاري است. يك مشت مردم نادان و قضات بي خبر از شرع را استخدام كردهاند براي مردم آزاري، و حتي خود مصادر امور به مردم جواب سربالا ميدهند. اوايل لنقلاب وقتي من در زندان بودم فرزند كوچكم به بعضي از بزرگان نامه مينويسد كه جواب نميدهند. براي آقاي بازرگان نيز نامه ميفرستد. ايشان در جواب اين چنين مينويسد:
جناب سيد محمدحسين برقعي عزيز
عطف به مرقومه مورخ 7/8/59 و با تأسف از پيش آمد و رفتاري كه نميدانم به چه دليل نسبت به ابويتان كردهاند و اولين دفعه و اولين مورد است، بايد عرض كنم همانطور كه ميدانيد، راهي و اثري بنده در اين دادگاهها و كارها ندارم و داد خودم هم از بيدادگريها وبيقاعده كاريهاي آنها بلند است
مهدي بازرگان 18/8/59
لازم است ياد آور شوم كه در زمان شاه هنگامي كه مرا به زندان ميبردند مأمورين و پاسبانها ناراحت بودند و اظهار انفعال ميكردند كه يك پيرمرد روحاني را به زندان ميبرند و عذرخواهي ميكردند كه آقا ببخشيد، ما تقصير نداريم ولي به عكس در زمان حكومت آخوندها، پاسداران و مأمورين خوشحال بودند، گويا كشور هند را فتح كردهاند كه ما را دستگير كرده و به زندان بردهاند! اين است حكومتي كه اينان به مردم عرضه كردهاند، اسلام آقايان يعني اذيت و آزار و عمل كردن برخلاف قوانين و هرج و مرج، حكومتي كه در اواخر قرن بيستم آوردهاند، فاقد منطق و امنيت است. اسلام آخوندي، يعني غارت و كشتن و بستن. در زندان كه بودم مي ديدم زندان مملو است از مردم بي تقصير؛ از هر كس سؤال ميكردم شما را براي چه آورده اند؟ مي گفتند: نمي دانيم هنوز جرممان ابلاغ نشده! ميپرسيدم چند وقت است شما در زندانيد؟ كسي ميگفت: شش ماه، ديگري ميگفت: دو سال، ديگري ميگفت: يك سال. علاوه بر اين زندانيان سياسي را با دزدان و آدم كشان، يك جا و بدون تفاوت محبوس كردهاند. هيچ جاي دنيا اين هرج و مرج وجود ندارد. خداوند إن شاءالله ملت ما را از اين وضع نجات دهد.
در سال 1403 [هجري قمري] در ماه رمضان با تلفن مرا به دادگاه مركزي چهار راه قصر احضار كردند، اينجانب يك پيراهن و شلوار و يك حوله در پارچهاي بستم و با خود بردم كه اگر قرار بود مرا به زندان ببرند پيراهن و شلوار براي عوض كردن داشته باشم، چون آنجا رفتم پس از آنكه مرا همچون آدم كشان در دو اتاق، جستجوي بدني كردند كه چيزي همراهم نباشد مرا به دادگاه فرستادند و در آنجا پنج ساعت از من سؤالات كتبي شد و جواب نوشتم. در آن حال ديدم يك پرونده بسيار قطور – كه هشتصد يا هزار صفحه به نظر ميرسيد – روي ميز است و بازرس به آن پرونده كه به نام برقعي است نظر ميكند و سپس از من سؤال مينمايد. از جمله سؤالاتي كه به ذهنم سپردم و اينك از حافظهام نقل ميكنم اينها بود: س- چرا در نماز جمعه دولت حاضر نمي شويد؟ ج- من امام جمعه ايشان را عادل نمي دانم. س- چرا عادل نمي دانيد با اينكه امام خميني توثيق فرموده؟ ج- اگر نرفتن به نماز جمعه دولت جرم است چرا خود آقاي خميني به نماز جمعه حاضر نميشود، به اضافه اگر ميان جمعيت نمازخوانها بروم از جانب مردم خرافي تأمين جاني ندارم. س- نظر شما نسبت به امام خميني چيست؟ ج- نظرم همانطور است كه خودشان در راديو فرمودند و در روزنامه ها چاپ شده. س- ايشان چه فرموندهاند؟ ج- روز مبعث همين سال 1403 فرمودند هيچ كس قرآن را نمي فهمد و هر كس بگويد من مي فهمم غرق در جهالت است. آري عقيده من اين است كه ايشان قرآن را به اقرار خودشان نمي فهمد ولي اصحاب رسول خدا(ص) حتي مردم بي سواد عرب قرآن را مي فهميدند. س- چرا تقليد را حرام ميدانيد؟ ج- چون خدا و رسول او حرام كرده، به اضافه تمام علماي اخباري شيعه از قبيل كليني و صدوق و شيخ حرعاملي و شيخ يوسف بحراني و صاحب تفسير صافي و هزاران عالم ديگر حرام دانسته اند من تنها نيستم. به اضافه من مجتهدم و لازم است يك مجتهد بيايد تا برايش ثابت كنم كه خداوند در سوره احزاب آيه 67 از قول اهل دوزخ فرموده: «و قالوا ربنا إنا أطعنا سادتنا و كبرائنا فأضلونا السبيلا» و امام صادق (ع) فرموده: «من أفتي الناس فقد ضل و أضل» در اسلام كسي حق فتوي ندارد. س- شما چرا تمام فقها را رد ميكنيد و قبول نداريد؟ ج- چون حضرت امير(ع) در خطبه 18 نهج البلاغه تمام فقها را رد كرده، من اقتدا به ايشان كردهام.(و پس از گفتن اين حرف و نوشتن آن چون بازپرس در همان موقع نوشتهام را نميخواند، در ادامه نوشتم: من فقهايي را كه مذهب اختراع كنند و بدعت گزارند فقيه نميدانم و قبول ندارم). س- چرا در زمان طاغوت به شاه خائن و مصادر امور نامه نوشتهايد؟ ج- من براي ظلمي كه از طرف ساواك و هم از طرف روحاني نمايان خرافي به من روا داشته بودند نامه تظلم نوشتم و مظلوم نبايد ساكت بنشيند. من در نامههاي خود نه درخواست منصب و نه درخواست مال كردم ولي تظلم كه اشكالي ندارد. س- شاه در نامهاي از كتاب عقل و دين شما تعريف و تمجيد كرده. ج- تقصير من چيست شما شاه را زنده كنيد و به او بگوييد ديگر تعريف نكند. س- شما ابن سعود را مسلمان مي دانيد؟ ج- آري، خودش مي گويد من مسلمانم ديگر كسي حق ندارد از او سلب اسلام كند: «ولا تقولوا لمن ألقي إليكم السلام لست مؤمنا» س- اسلام او مانند اسلام بني صدر و رجوي است؟ ج- آنان نيز به اقرار خودشان مسلمانند مگر هر كس خرافات شما را نپسندد كافر است؟ .
به هر حال يك پرونده تقريبا هزار صفحهأي برايم ساخته بودند كه پنجاه صفحه يا بيشتر آن سؤال و جواب شد و باقي آن ماند. من نميدانم بقيه چه بود و براي ما چه خيالاتي دارشتند؟ مسلم است كه آخوندها بغض و عناد شديدي نسبت به من دارند، به طوري كه حتي از ريختن خونم ابايي ندارند و طبعا چنانكه گفتهام هيچ تهمت و افترايي را نسبت به اين حقير بر خود حرام نميدانند، از بعضي سؤالهاي بازجو دريافتم كه يكي از طرقي را كه براي مبارزه با من و امثال من انتخاب كردهاند بدنام كردن ماست. سؤالات مطرح شده در دادگاه واقعا باعث حيرت و تعجب بود. آيا مي توان باور كرد كه ايشان مرا نمي شناسند و از سابقه مبارزاتم در زمان مصدق و كاشاني و قبل و بعد از آن، هيچ اطلاعي ندارند. آيا ايشان واقعا نم دانند كه در روز 15 خرداد 42 در ميدان ارك تهران (پانزده خرداد) هنگام تيراندازي اينجانب در صف اول جمعيت بودم. آيا به روي خود نميآورند زماني كه اينجانب با حكومت پهلوي به شديدترين وجهي مبارزه ميكردم، مراجع و قسمت اعظم ملاها دخالتي نداشتند و اكثر كساني كه امروز خود را «روحانيت» يا «روحانيون» مبارز معرفي مي كنند، جرأت همراهي و همكاري با من و دوستانم را نداشتند.
عجيب است كه از من استنطاق مي كنند كه چرا به مصادر امور نامه نوشتهاي، ولي نميگويند كه پسرم به جهت ارتباط با حزب ملل اسلامي به هشت سال زندان محكوم شد و من براي استخلاص او، بدون اظهار تعلق و چاپلوسي، نامه نوشتم؛ زيرا محكوميت او را ناحق ميدانستم و وظيفه داشتم كه لاأقل براي تقليل مدت اين حكم ظالمانه اقدام كنم. اگر چه حكومت شاه اعتنايي به نامه و تظلم من نكرد. در حالي كه بسياري از مراجع مشهور تقاضاهايي از مسؤولين حكومت شاه كردهاند و توقعاتي داشتهاند كه بنده اهل آنگونه تقاضاها نبودام، ولي امروز كسي آنها را برملا نميكند. اطلاع دارم كه بسياري از آخوندها كه امروز ادعاي مبارزه و انقلابي بودن دارند و در سازمانها و ادارات براي خود منصبي گرفتهاند، در زمان شاه، توبه نامهها نوشته و ندامتها اظهار كرده و يا در نشريات خود مدحها گفتهاند، ولي امروز كسي متعرض آنها نيست، بلكه اكثرشان مورد اكرام و احتراماند، چرا؟ زيرا كاري به عوام ندارند. اما نگارنده چون خود را در برابر عوام مسؤول ميدانم و خود را به آگاه نمودن و بيدار كردن مردم، موظف ميشمارم، بايد هم هدف گلوله قرار بگيرم و هم هدف تيرهاي تهمت و بهتان ملاها باشم.
قرآن سوره زمر آيه 17 ميفرمايد: «فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه أولئك الذين هداهم الله و أولئك هم أولوا الألباب» يعني، به آن بندگاني كه هر سخني را ميشنوند و أحسن آن را پيروي ميكنند بشارت بده كه ايشان مورد هدايت خدا و ايشان فقط خردمنداناند. اين كلام خدا و قانون اوست. ولي اين متصديان جمهوري اسلامي كارشان تماما بر ضد اين آيه است، هر كتابفروشي در آن كتابي باشد كه مطابق ميل ايشان نباشد، آن كتابخانه و يا كتابفروشي را به آتش مي كشند و يا غارت مي كنند و صاحبش را به زندان مي اندازند. اما ادعا ميكنند قلم و مطبوعات آزاد است، نويسنده، كتابي در زير چاپ داشتم به نام بزرگراه اتحاد، كه در آن كتاب، مسلمين را دعوت به اتحاد كرده و راه امكان آن را نشان داده بودم پس از آنكه كاغذ خريداري كردم و چاپ نمودم، ناگهان مأمورين كميته به چاپخانه هجوم برده و همه را غارت كردند و بردند. با اينكه در اين كتاب از اين دولت نامي برده نشده و عليه اينان كلمهاي نوشته نشده بود و اصلا نميگويند براي چه توقيف كرده و يا از بين بردهاند. همچنين تمام چاپخانهها تحت حاكميت سانسور است و قلم ها را شكستهاند و مانع نشر حقايقند، و مانند اين دوره هيچ دورهاي نبوده و گمان نمي كنم جز كشورهاي كمونيستي جايي در دنيا چنين باشد. حقير خواستم كتاب تابشي از قرآن را تجديد چاپ كنم اجازه ندادند، پس از چهار ماه كه به مصادر امور در وزارت ارشاد مراجعه كردم و گفتم اگر اين كتاب اشكالي دارد بفرماييد اشكال آن را برطرف كنم و اصلاح كنم چرا اجازه چاپ نمي دهيد، مأمور پشت ميز جواب داد كه ما انقلاب نكرده ايم كه جواب شما را بدهيم! بالأخره تمام كتب ما براي مطالب حقي كه در آنها آمده ممنوع شده تا مردم بيدار و هوشيار نشوند.
در اين امور جمهوري اسلامي، چنانكه ذكر شد كسي در خانه خود امنيت ندارد. ممكن است هر ساعت عدهاي از پاسداران و يا چماقداران رژيم به نام حزب الله بريزند در خانه و بگير و ببند و غارت كنند در حالي كه خدا فرموده: «لا إكراه في الدين» آيا ضربها و شتمها و جراحتهايي كه در دين خدا حرام است، براي حزب الله حلال است؟. دانشگاهها را با چوب و چماق و ضرب و قتل بستند. عدهأي بيكاره را به نام جمهوري اسلامي اختياردار همه چيز قرار دادهاند، كارهاي اين حزب اسلامي نيست. خدا در سوره مجادله آيه 11 مقام علم و علما را بالا برده ولي اينان دانشگاه را منكوب كردند. رسول خدا (ص) فرمود: «اطلبوا العلم و لو بالصين» و مسلم است كه در چين علم فقه نبوده، بلكه حديث به آموختن ساير علوم ترغيب كرده. بنابر اين حريم دانش و دانشگاه بايد محترم و حتي بست و پناهگاه گناهكاران باشد نه اينكه بريزند با چوب و چماق هر چه دانشجو شد بزنند و همه را به خاك و خون بكشند. چنين وضعي در تمام شهرها و با تمام دانشگاه ها كم و بيش به وجود آمده.
هزار سال است كه تمام دانشمندان شيعه گفته و ميگويند به زور مالياتهاي سنگين و يا سبك از مردم گرفتن حرام است، پول گمرك گرفتن حرام است. اين كارها را كه دولت شاه ميكرد همه معترض بودند، ولي همين كارها در دولت جمهوري اسلامي به صورتي شديدتر معمول است، و كسي حق نفس كشيدن و اعتراض ندارد. و به اضافه در زمان شاه از اين پولهاي حرام! به علماي ديني نميدادند، ولي در اين حكومت از همين پولها به علماي به اصطلاح ديني دادهاند. گويا اين پولهاي حرام! در دولت جمهوري براي علماي دولتي حلال است!! اينها كاري كردهاند كه عوام به اسلام بدبين شدهاند. و ميگويند اگر اسلام همين است ما اسلام را سه طلاقه خواهيم كرد، و حتي ديدهايم بسياري از كساني كه نماز ميخواندند اكنون نماز را ترك كردهاند!! نعوذ بالله من مضلات الفتن.
پيشوايان جمهوري اسلامي سعي دارند مردم را از كتاب خدا دور كنند و لذا در سخنرانيهايشان ميگويند مردم قرآن را نميفهمند و نبايد به قرآن استدلال كنند مگر كسي كه پنجاه سال در حوزههاي علميه درس خوانده باشد؛ زيرا قرآن عام دارد، خاص دارد، مطلق دارد ، مقيد دارد ووو. بايد از ايشان پرسيد آيا ابوذر و عمار و هزاران نفر از اصحاب رسول خدا(ص) پنجاه سال درس خوانده بودند؟ و اگر خوانده بودند پيش چه كسي و در كدام حوزه علميه؟ آيا مگر مفاهيم مطلق و مقيد و عام و خاص و امثال اينها از مفاهيم عرفي نيست كه شما اينها را تحت قوانين علم «اصول فقه» جمع كرده و پنجاه سال خود را معطل كردهايد، به ياد دارم كه روزي يكي از برادران ديني همين مطالب را به من گفت، من نيز جواب او را مختصرا در خطبه نماز جمعه چنين دادم كه: اين مطالب عام و خاص و مطلق و مقيد و غيره را همه از عرف گرفتهاند و مردم گرچه اين اصطلاحات را نخواندهاند ولي اين مطالب را ميفهمند. مثلا همه معني آب را درك ميكنند گر چه ندانند كلمه آب «مطلق» است، معني آب هندوانه را هم ميفهمند هر چند كه مطلع نباشند كه آب هندوانه در علم اصول «مقيد» است في المثل اگر كسي بگويد: امروز همگي شما را به منزلم دعوت ميكنم. مقصود گوينده از «همگي» روشن است گر چه مردم ندانند همگي «عام» است. همچنين اگر كسي بگويد: فقط شما را به منزلم دعوت ميكنم. مقصود او براي همه واضح است گر چه ندانند آن كلمه «خاص» است. اصولا اصطلاحات عام و خاص و مطلق و مقيد و غيره همه از عرف أخذ شده. بنابراين مردم هر چند اين اصطلاحات را نميدانند ولي مقصود متكلم را ميفهمند، همچنين است مطالبي كه در قرآن آمده است. همه مسلمين صدر اسلام كه علم اصول را تحصيل نكرده بودند ولي معاني قرآن را مي فهميدند زيرا خداوند قرآن را به زبان مردم نازل فرموده نه به زبان تخصصي و علمي. بلكه علما از عرف مردم گرفتهاند و به تدريج به صورت علم اصول در آمده است. چنانكه آيت الله رحيم ارباب نيز عقيده داشت: «آن قسمتها از علم اصول فقه كه از فهم عمومي و عرف عقلا فاصله گرفته، تفصيل بلا حاصل است، كه حتي ممكن است باعث تشكيك در معاني واضح و مفاهيمي شود كه انسان طبيعي آنها را به راحتي مي فهمد». از اينرو نبايد به بهانه علم اصول، مردم را نسبت به فهم دين ترساند به طوري كه جرئت نكنند به قرآن و حديث نزديك شوند تا استفاده از مطالب كتاب و سنت همچون يهود فقط در انحصار روحانيت قرار گيرد.
قاضيان جمهوري اسلامي كارشان ضد اسلام است. اسلام مي گويد قاضي بايد بي طرف باشد و حتي قاضي نبايد به يكي از طرفين زيادتر از ديگري توجه كند و آن قاضي كه اميرالمؤمنين علي (ع) را براي احترام با عبارت «يا أبا الحسن» مخاطب قرار داد مورد مؤاخذه حضرت واقع شد؛ زيرا بيش از فرد ديگر، براي آن بزرگوار احترام قايل شده بود. برخي قضات جمهوري اسلامي كساني هستند كه «سين» را از «ثا» تشخيص نميدهند و «ضاد» را از «زا» فرق نمي گذارند مثلا «سب» را «ثب» و «ضارب» را «زارب» مينويسند!! در واقع تعدادي بچه طلبههاي فاقد سواد حقوقي را قاضي نمودهاند و بر جان و مال و ناموس و آبروي مردم مسلط كردهاند كه براي بي احترامي به گنبد و گلدسته فلان امام يا امام زاده، فتواي اعدام ميدهند!! اين كارها تماما بر خلاف قول خدا و رسول (ص) است. زيرا قرآن كريم ميفرمايد: «ما يأتيهم من رسول إلا كانوا به يستهزؤون = پيامبري براي مردم نيامد جز آنكه او را استهزاء مي كردند» (الحجر/11) آيا خداوند متعال فرموده هر كس استهزاء كرد او را بكشيد؟ آيا اهل مكه كه آن قدر رسول اكرم(ص) را سب و استهزاء ميكردند به اعدام محكوم شدند؟ اگر محكوم به اعدام بودند چرا پس از فتح مكه رسول خدا(ص) همه را اعدام و حكم خدا را اجرا نكرد؟! چرا امام حسين(ع) از بدگوي خويش پذيرايي كرد و چگونه امام صادق (ع) به بدگوي خود مهرباني كرد؟. ولي در اين حكومت به جرم اينكه به امام خميني توهين شده در زندان مردم را مضروب و مقتول ميكنند. اينان كتاب خدا را كنار گذاشته و به اخبار غاليان و كذابين عمل ميكنند كه در كتب حديث روايت كردهاند كه هر كس به امام بد بگويد او را بايد كشت، در صورتي كه خداوند فرموده: «جزاء سيئه سيئه مثلها = كيفر بدي، مانند آن است» (الشوري/40). آيا جزاي سب، كشتن و اعدام كردن است؟! اينان خود را همشأن پيامبر(ص) ميدانند!! در حالي كه ائمه علي رغم رفعت مقامشان خود را در منزلت پيامبر نميدانستند و احكام پيامبر(ص) را بر خود حمل نمي كرده و بد گوي خود را مستحق مرگ نميشمردند. ولي آقايان كاسه از آش داغتر شدهاند و مردم را به جرم توهين به امام يا فلان ملا به اعدام محكوم مي كنند!.
آيا بايد انسان سعي كند به بهانههاي مختلف مردم را واجب القتل نمايد؟ كدام يك از كتب إلهي چنين احكامي دارد؟ جز روايت راويان اهل غلو چه مدركي دارند؟ آقاي بهمن شكوري كه مسلماني قاري قرآن بود به جرم اينكه به امام و به گنبد و گلدسته بي احترامي كرده، در زندان اوين اعدام كردند. در اين مورد استاد مفتي زاده اعلاميه أي خطاب به آقاي خميني منتشر ساخت گويا نمي دانست كه:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالهي من == آنچه البته بجايي نرسد فرياد است
اينجانب نيز در اين مورد اعلاميه اي منتشر كردم و در آن ثابت كردم كه اگر در در وسايل الشيعه در باب حدود و تعزيرات رواياتي درباره قتل سب كننده رسول خدا(ص) و ائمه(ع) وارد شده ، تماما اسناد و راويانش از غلا ة و ضعفاء مي باشد و يك روايت صحيح در تمام آنها نيست و در حكم جزئي نميتوان به ايشان اعتماد كرد، چگونه در قتل و خونريزي به آنان اعتماد ميكنند!!، اكثر قضات ما از مسايل قضاوت و شرايط آن بي خبرند، نبايد به بهانه مختلف براي قتل مردم قانونگذاري نمود. كدام شرع گفته مردم مذاهب اسلامي غير شيعه بايد به دست پاسداران شيعه كشته شوند، كدام شرعي اجازه داده مردم را قبل از ثبوت جرم ماهها و بلكه سالها بلا تكليف در زندانها نگه دارند، محاكمه زير زميني و مخفي از مردم از كدام دين است؟! حتي نمرود با حضرت ابراهيم (ع) چنين نكرد.
هر طلبهأي را به نام فقيه و استاد عالي مقام از قبيل خامنهأي و رفسنجاني و…. بر گرده، مردم سوار كردهاند و اگر كسي منكر فقاهت آنها شود مستحق عذاب و مؤاخذه مي باشد. روزي اين حقير در ميدان توحيد براي سوار شدن اتوبوس در صف ايستاده بودم، كسي از من پرسيد شما فلان فقيه را قبول داريد، گفتم: خير، ديدم دو نفر كارت از جيب خود در آوردند كه آقا بفرماييد كميته، چرا نسبت به ايشان بي احترامي!! ميكنيد و او را فقيه نميدانيد؟ گفتم آقاي عزيز، فقيه كه زوركي نميشود. در اين حال مردم جمع شدند و با مأمورين كميته بگو، مگو كردند و به من اشاره كردند كه برو، من هم فوري سوار تاكسي شدم و از آنجا گريختم. در اين حكومت عوض اينكه اصول و فروع اسلام را ترويج و نشر نمايند و مردم را به معارف اصيل اسلامي آشنا سازند، به نشر خرافات و احترام به قبور و به گنبد و بارگاه پرداختهاند و در تمام اسكناسها فقط عكس گنبد و بارگاه و عمامه و مقبره چاپ كردهاند. و با اينكه مردم همه مستضعف شدهاند و اكثرا ضروريات اوليه زندگي را فاقدند، با خبر شدم كه بنابه نقل روزنامه جمهوري اسلامي قصد دارند چهارصد كيلو طلا بر گنبد امام رضا (ع) نصب كنند. در حالي كه اكثر ملت آب و برق و لوازم اوليه زندگي را ندارند. اين قبيل كارهاي لغو در اين دولت بسيار است چنانكه مخارج هنگفت بلكه سرسام آوري براي مقابر مختلف از جمله مقبره محتشم كاشاني و مقابر امام زاده ها خصوصا مقبره آقاي خميني از بيت المال صرف كردهاند كه براستي هر مسلمان منصف بلكه هر فرد با وجداني از آن بيزار است. چگونه راضي ميشوند با مردمي كه در تهيه دارو و مخارج معالجه خود با دهها مشكل مواجهاند و مدارس و دانشگاهها صدها كمبود دارند، چنين كنند و خود را مسلمان و پيرو پيامبر(ص) بدانند. در حالي كه مرحوم شهيد اول در كتاب ذكري در باره گذاشتن يك قطيفه روي مرقد پيامبر عزيز اسلام ميگويد اولا اين خبر از اهل سنت نقل شده. ثانيا اگر هم چنين شده باشد اتلاف مال و اسراف محسوب مي شود و مورد رضاي شارع نيست! اين مطلب را جناب قلمداران در بخش زيارت از كتاب گرانقدرش راه نجات از شر غلا ة نقل نموده و به همين جهت نميتواند كتب خود را كه مملو از چنين حقايقي است چاپ و منتشر كند؛ زيرا اگر مردم از اينگونه حقايق مطلع شوند، ديگر به آقايان سواري نميدهند و ملاها نميتوانند هر كاري كه ميخواهند بكنند.
ديگر از بدعتهاي آخوندها كه أضرار اقتصادي سنگين براي امت اسلامي دارد تعطيلاتي است كه در دين نبوده و اينان ابداع كردهاند. يكي از اساتيد علم اقتصاد به نام دكتر مدني در مقالهاي كه سالها پيش در روزنامه كيهان چاپ شد نوشته بود هر روز تعطيل موجب ضررهاي زيادي براي هر دولتي است و به عنوان نمونه گفته بود در فرانسه محاسبه كردهاند كه اگر يك روز فقط كفاشها دست از كار بشكند موجب چندصدهزار فرانك ضرر به دولت فرانسه خواهد شد، چه رسد به اينكه همه اصناف يك روز را تعطيل كنند! ولي دين در نظر ملاها همين است كه يك روز را به بهانه تولد پيغمبر و امام و يك روز را به بهانه وفات يا فلان مناسبت تعطيل كنند. در حالي كه پيامبر عظيم الشأن اسلام در شهادت حضرت حمزه سيدالشهداء دستور تعطيلي نداد و امام المتقين و معلم المؤمنين علي(ع) كه دين را از همه بهتر ميشناخت نيز به تبعيت از پيامبر(ص) و همچنين فرزندش امام حسن مجتبي(ع) در زمان حكومت خود هيچگاه در سالروز تولد يا وفات پيامبر يا حضرت حمزه يا ابراهيم پسر پيامبر و...... دستور تعطيلي نداند؛ زيرا إضرار به امت اسلامي را جايز نميدانستند.
مدتي با دولت عراق، ميجنگيدند و هزاران جوان را به كشتن دادند و ميگويند جنگ ما جنگ ايمان با كفر است و دولت عراق را كافر ميخوانند و هر كس خواست ميان ايشان صلح برقرار كند آقاي خميني قبول نكرد، گويي آيه 61 و 62 سوره انفال را در قرآن نخوانده است!! دربار داشتن امام و رهبر جمهوري، كه عدهاي چاپلوس او را محاصره كردهاند و ملاقات او به اختيار و نظر اين هواپرستان متملق است، و اين عدهي چاپلوس حكم او را حكم خدا ميگويند و معتقدند بايد بدون چون و چرا اجرا شود. چنانكه ذكر شد خدا در سوره توبه آيه 31 فرموده: «اتخذوا أحبارهم و رهبانهم أربابا من دون الله تا جمله سبحانه عما يشركون» كه امام صادق(ع) همين آيه را دليل گرفته بر شرك كساني كه بدون چون و چرا هر حكمي را از علماي خود پذيرفتند و آنان را واجب الاطاعه گرفتند. در قرآن فرموده نماز جمعه بخوانيد. اينان نخواندند و در تحريم نماز جمعه (در زمان غيبت امام زمان) كتاب نوشته و منتشر ساختند، ولي چون امام جمهوري گفته بخوانيد اكنون ميخوانند. در اين حكومت امامش مكرر سخنراني ميكند كه دنيا طلبي نكنيد و خودخواه نباشد و رياست طلبي و انحصار طلبي نكنيد، ولي در عين حال خود او عمل نميكند. عدهاي را از متملقين و چاپلوسان، دور خود جمع كرده كه شب و روز در راديو و تلويزيون براي او تملق مي گويند آنهم تملقات كفرآميز و شرك انگيز.
سالها بود كه مردم تشنه حكومت عدل اسلامي بودند، ولي در اين چند سال مأمورين جمهوري اسلامي كاري كردهاند كه ملت از اسلام بيزار و بسيار به آن بدبين شده اند، گويا خدا خواسته بود يكنفر مدعي امامت به رياست برسد و عدهاي از روحانيون و مقدس مآبان دور او را بگيرند تا همه رسوا و مچشان باز شود. در حالي كه اسلام از تملق و چاپلوسي منع كرده، اينان در حضور رهبرشان، او را در رديف انبيا و مرسلين قرار ميدهند و دستش را ميبوسند و به صورت ميمالند. آقا هم ساكت مينشيند و نهي نميكند و آيا اگر نهي كند چنان محتاطانه و بي رمق است كه حمل بر تعارف ميشود و به هيچ وجه جدي به نظر نميرسد، خصوصا كه اصلا مقاومت نميكند و دستش را پس نميكشد، بلكه دستش را نگه ميدارد تا نفر بعدي نيز بتواند دستش را ببوسد!! با اينكه اسلام، دست بوسي را تجويز نفرموده. در اين جمهوري مصادر امور بايد مقلد و دست بوس امام باشند. اينان معتقد بودند كه امام را كه واجب الاطاعه ميباشد بايد خدا توسط وحي به رسول خود معرفي و تعيين كند، ولي اكنون از عقيده خود برگشته و ميگويند بايد به انتخاب مردم باشد، و بدون تعيين خدا امامي را دست آويز خود كرده و به نام او مردم را ميكوبند و هر كس سخن حقي بگويد او را ضد خط امام و يا ضد انقلاب مي خوانند. آيا هر امامي كه به دنيا ميآيد بايد خط مخصوص به خود داشته باشد يا خير؟ هيچ امامي حقي ندارد خطي به نام خود ايجاد كند بلكه هر امامي بايد تابع كتاب خدا وسنت رسول (ص) باشد نه غير ايندو. عدهأي از طلاب تشكيلاتي به نام روحانيت مبارز به وجود آوردهاند كه در مقابل متصديان امور مطيع و متملق ميباشند ولي در مقابل مردم بيچاره و مظلوم، مقتدر و مبارزند. شايد عدهايشان به چند صد نفر برسد ولي تاكنون ما نشنيديم از يك كار غلط دولتيها جلوگيري كنند و يا مظلومي را از زندان و يا از دست ظالمي نجات دهند و نديديم از يك عقيده خرافي و يا باطل جلوگيري نمايند و حتما اين تشكيلات فقط براي گرفتن بودجه و بهره دولتي است. اميد است نشر اين مطالب براي خوانندگان مفيد و موجب بيداري و هوشياري گردد و براي آيندگان موجب عبرت و آگاهي شود كه از اوضاع گذشته مطلع گشته و متوجه باشند كه در آينده فريب نخورند و حساب اسلام را از خرافات جدا كنند .
منازل و مساكن و ادارات طاغوتيان! را منزل و اداره خود قرار دادهاند، در حالي كه اسلام اين كاخهاي سر به آسمان كشيده راه براي سران امت اسلام نميپسندد چنانكه در وسايل الشيعه جلد سوم صفحه 588 رسول خدا(ص) فرموده: «من بني بنيانا رياء و سمعه حمله يوم القيامه إلي سبع أرضين ثم يطوقه نارا توقد في عنقه ثم يرمي به في النار، فقلنا: يا رسول الله كيف بني رياء و سمعه؟ فقال: يبني فضلا علي ما يكفيه أو يبني مباهاه» يعني آنكه بنايي براي خودنمايي و به رخ مردم كشيدن بسازد روز قيامت آن بنا را تا هفت طبقه زمين طوق گردن او كنند در حالي كه آتش افروخته باشد سپس او را با آن طوق در ميان آتش اندازند. عرض كردند: يا رسول الله! چگونه براي خودنمايي بنا ميكنند؟ فرمود: بنا كنند زيادتر از آنچه آنان را كفايت كند و يا براي فخر كردن طبقاتي را بنا كنند در حاليكه يك طبقه او را كافي است. هم اكنون تعدادي از بزرگان دولت در خانهها و ويلاهاي طاغوتيان! سابق سكني گزيده اند. وليامر مسلمين! در كاخ شاهپور غلامرضا سكنا گزيده است، فقط اسم كاخ را برداشتهاند و به بيت! تبديل كردهاند. حسينيهأي هم كه به امام خميني معروف است و ايشان در آنجا ملاقاتهاي مردمي! انجام ميدهند، حيات كاخ است كه درختان كاج در آن بود، دهها درخت را از ريشه درآوردند و اين حسينيه را ساختند. به هر حال اعمال ايشان مخالف اسلام است.
قوانين جمهوري اسلامي اكثرا مخالف اسلام است، يكروز ميگويند كسي حق فروش ملك خود را ندارد و روز ديگر ميگويند بايد در حضور نمايندگان دولت باشد، يكروز ميگويند هر كس هزار متر زمين در تهران دارد مصادره خواهد شد و معلوم نكردهاند، اين هزار متر در كجاي تهران باشد مثلا جواديه و يا تخت طاووس، آيا چه ميزان استثناء شده و سند اين حكم چيست؟ اين احكام را تماما به نام اسلام منتشر ميكنند. اينان حاضر نيستند به مردم كردستان در امور دينشان آزادي بدهند، آيا كدام شرع فرموده كه تمام مردم بايد تابع اعتقادات مذهبي تهران باشند.
اينان ميگويند اگر روحانيت نباشد اسلام نيست و اگر به روحانيت توهين شود، به اسلام توهين شده، معلوم نيست آيا اسلام روحاني و غير روحاني داشته، در صدر اسلام كه چنين تفرقهاي نبوده است قرآن كه ميفرمايد: «إن أكرمكم عندالله أتقـكم» و اصلا اسلام از پوشيدن لباس شهرت نهي فروده است. گذشته از اين خود اين حكومت بيشترين توهين را به روحانيت كرده.
هيچ مرجعي در ايران نيست كه به او شكايت شود و هيچ قانوني در كار نيست. هر كسي را بخواهند ميگيرند، ميزنند، ميبرند، زنداني ميكنند، و هر كس بگويد چرا؟ مقصر است، و هر كس ايراد كند، بي دين است. چنانكه يكي از منسوبين ما كه در زندان بود براي من نقل كرد كه پنجاه نفر را در يك اتاق سه متر در سه متر جا ميدهند كه نميتوان خوابيد، بايد سر شب تا صبح معذب بود. يا يك مأمور ميآيد و براي ترساندن زندانيان ميگويد برخيزيد همه را به مسلسل ببندم. خود نگارنده نيز در زماني كه زنداني آخوندها بودم به چشم خود ميديدم كه جوانان شكنجه شده را غرق در خون به سلول باز ميگردانند و خبر دارم كه تعدادي از زنان زنداني را كه به شرايط ناگوار خود در زندان، اعتراض كرده بودند، اعدام كردند!! در زندان به بنّاي بي سوادي برخوردم و از او پرسيدم تو را به چه جرمي به زندان آورده اند؟ گفت: من دو سال است در زندانم و هنوز از من سؤال و محاكمه نكردهاند تا بدانم براي چه مرا محبوس كردهاند؟ پسر و دختر آقاي عدالت را كه از دوستان اين حقير است، دستگير و زنداني كردند به جرم اينكه چرا با مجاهدين خلق رفت و آمد داشتهايد، دختر را در هنگام ورود به زندان در بازجويي كشتند و معلوم نشد كجا دفن كردند و پس از چندين ماه به اوليايش خبر دادند و اما پسر ايشان را كه شايد شانزده سال داشت به ده سال زندان محكوم كردند. ولي پس از آنكه شش سال از ده سال را در زندان بسر برد او را با عدهأي ديگر كشتند. بسياري از جوانان 12 تا 20 ساله را به عنوان منافق گرفته و كشته يا زنداني كرده اند. معلوم است كه دولت ملاها معني منافق را هم نمي داند. منافق كسي است كه ظاهرا موافق ولي باطنا مخالف باشد ولي اينها كه ظاهرا هم مي گويند ما مخالف دولتيم، ديگر منافق نيستند. معلوم شد روحانيان ما معني منافق را هم نميدانند يا تجاهل ميكنند.
ما اگر بخواهيم تمام اشكالات اين جمهوري را بگوييم مثنوي هفتاد من كاغذ ميشود، هيمن قدر بايد گفت اين جمهوري با چنين قوانيني مردم را به شرك و انحطاط كشانده و ملتي كه در شرك و خرافات باشد روي سعادت نخواهد ديد. در اينجا به همين اندازه اكتفا ميكنم و ساير معايب و خلاف قوانين شرعي اين جمهوري را اگر توان داشتم در جاي ديگر بيان ميكنم. ما از خداي تعالي خواهانيم كه وسايلي فراهم كند براي اصلاح امور دين و دنياي اين ملت بيچاره كه اكثرا خسرالدنيا و الاخره شده اند. و نعوذ به من مضلات الفتن.