*****به خود بنگريم، به اطرافمان، به خود بيانديشيم، به اطرافمان، توجيه‌گريها و فلسفه بافيها، شك و ترديدها، يأس و نااميديها را كنار بگذاريم، تصميم بگيريم، برخيزيم و حركت كنيم. هر جا كه هستيم، در هر سن و سالي، با هر عقيده و ديني... بياييم قبل از آنكه عالِم باشيم، دانشمند باشيم، مخترع و كاشف باشيم، تاجر و كاسب باشيم، كارگر و كارمند باشيم، سياستمدار و سياستگذار باشيم،...، انسان باشيم، انسان باشيم، انسان باشيم*****

چهارشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۸۷

حقوق زن از دیدگاه قرآن




بسم الله الرحمن الرحيم




مسئله‌ي زن و حقوق اجتماعي آن يكي از موضوعاتي است كه در اين چند سال اخير نقل هر محفلي گرديده است. بخصوص در اين دوران به جهت قرار گرفتن دين اسلام در معادلات سياسي توجه بيشتري نسبت به گذشته به اين مقوله شده و مي‌شود. اين امر باعث گرديده كه دو تفكر در مقابل هم صف آرايي نموده و يكديگر را به باد انتقاد و اتهام بگيرند. دسته‌ي اول پيروان تفكر سنتي هستند كه معتقدند دين اسلام به زن ارزش و منزلت داده و مخالفين خود را متهم به بي‌بند و باري نموده، معتقدند طرفداران انديشه‌ي برابري زن و مرد قصد دارند با شعارهاي عوام پسند، فحشاء و هرزگي را در جامعه رواج دهند. دسته‌ي دوم كساني هستند كه معتقدند، دين اسلام، زنان را نصف مرد حساب كرده و از اين رو زنان را در جايگاه دوم اجتماعي قرار داده است و به اين طريق حقوق فردي، شخصيتي و اجتماعي او را نابود ساخته است. از اين رو اين دسته طرفداران انديشه‌ي سنتي را به تحجر و واپسگرايي متهم مي‌كنند





آنچه كه به نظر بنده باعث تقابل اين دو انديشه گرديده؛ عدم شناخت درست از تفكر يكديگر است و متاسفانه، همچون ادوار گذشته بجاي آنكه صاحبان انديشه‌هاي مختلف سعي كنند با يكديگر گفتگو نموده و با مباحثات منطقي و اصولي به يك نتيجه مقبول دست يابند؛ تنها نظر خود را بيان كرده و سپس گوش خود را براي شنيدن استدلالهاي طرف مقابل مي‌گيرند. اين بيماري مزمني است كه بسياري از انديشمندانمان به آن دچار هستند و اميدوارم روزي به حدي برسيم كه سعي نكنيم تنها متكلم وحده باشيم بلكه گوشي براي شنيدن هم داشته باشيم





به هر حال در اين جلسه سعي دارم در مورد «زن در اسلام» بحثي اجمالي نمايم شايد برخي از سوء تفاهمات رفع گردد. در بحثم سعي دارم هر دو انديشه را در نظر داشته باشم و به هيچ عنوان نيز قصد ندارم كه آن دو انديشه را تاييد كامل يا رد نمايم. تنها مي‌خواهم آنچه را كه فهميدم عرض كنم. گفتارم تنها نظري است كه با تحقيقاتي كه كردم پيدا كردم، اما آن را مطلق نمي‌دانم. اميدوارم شما آن را تكميل كنيد و نواقصش را رفع نماييد





آيا زن و مرد با هم برابرند؟





يكي از مباحثي كه تنش بسياري را بين آن دو دسته مذكور بوجود آورده؛ موضوع برابري زن و مرد است مولید اين تنش نيز به دو علت است اول: عدم شناخت و درك درست جناح سنتي از اين مبحث و دوم: عدم شفاف سازي جناح غير سنتي در مورد برابري زن و مرد است. آيا زن و مرد با هم برابرند؟ اگر سوال اين طور طرح شود جوابش اين است: كه خير زن و مرد برابر نيستند. اما اين به آن مفهوم نيست كه مرد بر زن ارجحيت دارد يا زن بر مرد. بلكه عدم برابري زن و مرد در خلقت آنها است. يعني از هر كدام كارهايي برمي‌آيد كه از جنس مخالف ساخته نيست و در اين خصوص تصور نمي‌كنم كسي اختلافي داشته باشد. اساسا طرح اين سوال غلط است و داراي ابهام




زن با مرد برابر است، در چه چيز برابرند؟ آيا انتظار اين است كه كارهايي را كه زنان انجام مي‌دهند و يا برعكس، مردان انجام مي‌دهند؛ جنس مخالفشان هم انجام دهد؟ اين كه كاملا امكان پذير نيست پس بايد مشخص كنيم كه منظور از اين برابري در چه بخش و مسئله‌اي است تا بتوان به نتيجه‌اي درست رسيد. اگر درست توجه كنيد خواهيد ديد كه هر دو طيف سنتي و غير سنتي در برابري زن و مرد چندان اختلاف ندارند بلكه تمام اختلافات زماني بوجود مي‌آيد كه سلايق و گرايشات گوناگون در اين ميان داخل مي‌شود. يك عده الگو برداري عربي دارند، يك عده غربي! هر دو گروه هم تنها حرف و عقيده خودشان را درست مي‌دانند. ديگر نمي‌انديشند كه مردم داراي يك فرهنگي هستند و هر فرهنگي را نمي‌توانند بپذيرند. ما جامعه شناسيمان ضعيف است. آقايان، عزيزان قبول كنيد كه ما شناخت درست و دقيقي از اجتماع ايراني نداريم. هر گاه اين ضعفمان را قبول كرديم تلاش مي‌كنيم تا آن را برطرف كنيم. اما صد افسوس كه كسي قبول نمي‌كند. همه مي‌گويند جامعه‌ي ايراني را بخوبي مي‌شناسيم! بعد مي‌آيند طرح مي‌دهند، مردم هم استقبال نمي‌كنند. اين دور تسلسل باطل هنوز هم ادامه دارد. بهر حال زن با مرد در خلقت برابر نيست و بحث برابري در اين مورد غلط است؛ بلكه بايد صحبت از عدالت بين زن و مرد را مطرح كرد؛ به اين معني كه هر يك از اين دو در جايگاه خود مي‌توانند نقش خويش را در اجتماع و خانواده ايفاء كنند. اما آنچه كه منظور نظر طراحان برابري زن و مرد است؛ برابري حقوق اجتماعي زن و مرد است و اين حرف درستي است. آيا زن و مرد داراي حقوق برابري در اجتماع هستند؟ اگر سوال اين گونه طرح شود، جواب اين است: آري زن و مرد داراي حقوق برابري هستند. در اين جا اين سوال پيش مي‌آيد كه: اگر زن و مرد داراي حقوق برابري هستند پس چرا دين اسلام زن را نصف مرد حساب كرده؟ جواب اين سوال مفصل است ولي بنده سعي مي‌كنم بطور اختصار مطلب را روشن كنم





آيا اسلام زن را نصف مرد حساب كرده؟





غالب كساني كه چنين اعتراضي را طرح مي‌كنند استناد به برخي از آيات قرآن دارند كه در آن حقوق زن نصف مرد قرار داده شده مانند آيات ارث، حدود و ديات و شهادت. به استناد اين آيات زن نصف مرد است و از اين رو مرد بر زن اولويت مند است. اين درست است كه در برخي از آيات قرآن زن نصف مرد داراي حق و حقوق است. سنتگرايان در مقابل اين اشكال پاسخهايي دارند كه تا كنون نتوانسته طيف مقابل را قانع كند و البته حق هم دارند. اما واقعا اسلام زن را نصف مرد مي‌داند؟ از آيات قرآن كه چنين بر مي‌آيد. ولي لازم است كه توجه دهم كه اين آيات در زماني نازل شده كه زن در جامعه‌ي عرب جاهلي نه تنها ارزشي نداشت بلكه جزو اموال مرد به حساب مي‌آمد و حتي به عنوان ماترك مرده بين وراث تقسيم مي‌شد. اگر كسي ميمرد پسر بزرگ مي‌توانست مادر خود را به عنوان ارث براي خود بردارد و جزو همسران و كنيزان خود قرار دهد. شرايط به اينگونه بود، كه حتي براي مادر خود احترامي قايل نبودند و او را به عنوان ماترك پدر تصاحب مي‌كردند. قرآن در چنين محيط سخيفي نازل شد. در چنين جامعه‌اي، اسلام توانست به زن حق و حقوقي دهد و او را به عنوان يك انسان داراي حق نمايد. به مادري كه تا ديروز جزو ماترك حساب مي‌شد يك هشتم ارث دهد و فرزندان را از دست اندازي به مادر خود بر حذر دارد. اين كار بزرگي بود؛ كه در چنان محيطي بتوان ارزش زن را تا حد نصف مرد بالا آورد. مطمئنا اگر جامعه‌ي آن زمان بيشتر از اين گنجايش داشت، قبول كنيد كه اسلام حق زن و مرد را برابر اعلام مي‌كرد. اما بيشتر از اين گنجايش نداشت. آيات را با ديد امروزي خود نبينيد. نگاه كنيد شرايط زماني چگونه ايجاب مي‌كرده و سپس بانديشيد كه اگر پيامبر در اين زمان مي‌بود، با توجه به شناخت اجتماعي و فكري كه او داشت، الآن چه مي‌كرد؟ يقينا اگر پيامبر امروز مي‌بود و قرار بود قرآن امروز نازل شود حقوق زن و مرد برابر اعلام مي‌شد، چون جامعه گنجايش پذيرش آن را دارد. اما آن اجتماع بدوي گنجايش پذيرش بيش از نصف را نداشت. تازه اين نصفه را هم به زور قبول كردند. اين تصور ايجاد نشود كه خدا يا پيامبر از مردم براي بيان احكام ترس و واهمه داشت. اينگونه نيست. خداوند طبق درك و منطق مردمان سخن مي‌گويد. چندي پيش عزيزي آمد و تعدادي از آيات قرآن را به بنده داد و فرمود اين آيات كه در مورد آسمانها و زمين، و بوجود آمدن جنين است از نظر علمي مردود است. آيا خدا نمي‌دانست كه روزي بشر به اين حقايق دست پيدا مي‌كند و متوجه خواهد شد كه اين نظرات اشتباه است؟ عرض كردم شما چه نتيجه‌اي مي‌خواهيد بگيريد؟ فرمودند: نتيجه اينكه اين كلمات نمي‌تواند از جانب خداوندي باشد كه اين جهان را خلق كرده. اينگونه انديشه‌ها خيلي زياد شده و دليل هم دارد كه در جاي خودش عرض مي‌كنم. جوابي كه بنده به آن عزيز دادم الآن هم به شما عرض مي‌كنم . خداوند پيامبران و كتب را نفرستاده تا به بشر درس نجوم، زيست شناسي، پزشكي و ... بياموزد. خداوند پيامبران و كتب را فرستاده تا به بشر انسانيتش را يادآور شود و آدم بودن را بياموزد. آنچه که در قرآن در مورد آسمانها و زمین بیان شده برای اندیشه ی کوچک مردمان آن زمان است. خداوند انسان را خلق کرده تا دنیا را بشناسد و ناشناخته های جهان را کشف کند. بشر یک روزه به دانشها دست پیدا نکرده بلکه با تلاش و تحقیق به این علوم رسیده است. علم گذشتهگان از ما بسیار کمتر بوده و علم ما نسبت به آینده گان ناچیز است؛ زیرا بشر در حال کشف واقعیات دیگری است. قرآن با توجه علم و دانش کم آن زمان از مردم خواسته تا در عظمت و تنوع خلقت نظر کنند و به خالق پی برند. اکنون که علم گسترده تر شده بهتر می توان به عظمت خلقت پی برد.آن كساني كه سعي مي‌كنند از دل كتب آسماني، رياضي و فيزيك و شيمي و نجوم و حتي شنيده‌ام علم كوانتوم!! را بيرون بكشند بزرگترين خيانت را به دين مي‌كنند. آدم گاهي چيزهايي مي‌شنود كه نمي داند بخندد يا بگريد. شايد شما هم شنيده باشيد كه مي‌گويند بزرگان رياضي دنيا زماني كه در مسئله‌اي گير مي‌كنند مي‌آيند قم پيش فلان آيت الله تا مسئله‌شان را حل كند!!! يا از ناسا مي‌آيند!!! بنده نمي‌دانم اين شايعات را كي درست مي‌كند. از بعضيها بپرسيد مي‌گويند: دشمنان روحانيت. آخر عزيز من دشمن روحانيت اگر مستمسكي نداشته باشد كه شايعه درست نمي‌تواند بكند. وقتي من آخوندي كه نه در نجوم سررشته‌اي دارم نه در رياضي، نه در طب، نه در فيزيك و شيمي و زيست‌شناسي و زمين شناسي و... و در عين حال در مورد تمام اين علوم افاضه‌ي فيض مي‌كنم بايد هم اين داستانها را سر هم كنند. حالا خدا نكند كه يك طبيب در مورد يك مسئله ديني صحبتي كند. همه حمله مي‌كنيم كه مگر شما دين شناسي كه اظهار نظر مي‌كنيد؟! اما هيچ كس نمي‌گويد كه حضرت آقا مگر شما رياضيداني يا فيزيكداني يا زيست‌شناسي و… كه در آن علوم دخالت مي‌كني و اظهار نظر مي‌نمايي؟ الآن علوم تخصصي شده و بايد به تخصص احترام گذاشت و دخالت جاهلانه نكرد. حالا اگر ازهمين آقاياني كه سعي دارند علم كوانتوم را از قرآن بيرون بكشند در مورد برابري زن و مرد سؤال كنيد تمامي نبوغشان دفعة واحده پر مي‌كشد و نابود مي‌شود





نتیجه اینکه، درست است که در قرآن زن از نظر برخی حقوق نصف مرد است اما با توجه به روح فرهنگی قرآن و زمان نزول آن می توان چنین گفت که: اسلام حقوق فردي و اجتماعي زن و مرد را برابر مي‌داند از اين رو براي اينكه مطلب كاملا روشن شود لازم است جزء جزء مسايل را طرح كنم و شرح دهم





حجــاب





سؤال: چرا زن بايد حجاب داشته باشد؟ جوابي كه تا كنون شنيده‌ايم: حجاب زينت زن و نشانه عفت و پاكدامني اوست. همه چيز دست به دست هم داده تا فقط عفت و پاكدامني زن حفظ شود! پس عفت و پاكدامني مرد چه؟ ظاهرا مرد هر كاري كند خدشه‌اي به پاكدامنيش وارد نمي‌آيد! اما موضوع چيز ديگري است كه سعي مي‌كنم مختصرا توضيح دهم




آيه‌ي حجاب در سوره‌ي نور آيه 31 آمده. اما آيه‌ي قبل چنين مي‌فرمايد: «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكي لهم ان الله خبير بما يصنعون». يعني: «به مردان مؤمن بگو تا چشمان خود را از نگاه ناروا بپوشند و اندامشان را محفوظ دارند كه اين براي پاكيزگي شما بهتر است و البته خدا به هر چه كنيد كاملا آگاه است». اين كه مي‌فرمايد چشمان خود را از نگاه ناروا بپوشانيد يعني چه؟ آيا منظور همين است كه ما می گوییم؟ كه نبايد به نامحرم نگاه كرد؟ كاري كه اگر خوب نگاه كنيد اكثر كساني كه مذهبي هستند انجام مي‌دهند. يعني سرشان را پايين مي‌اندازند و به زنان نگاه نمي‌كنند. حتي زماني كه با زني صحبت مي‌كنند يا سرشان پايين است يا به جاي ديگري نظر مي‌اندازند. چنانچه بپرسيد چرا اين گونه رفتار مي‌كنيد؟ مي‌گويند: بايد از نگاه كردن به زن نامحرم پرهيز كرد چون ممكن است شيطان انسان را وسوسه كند. خوب توجه كنيد ما داريم به اين وسيله غير مستقيم مردانمان را هيز بار مي‌آوريم. ما به جوان خود غير مستقيم القاء مي‌كنيم كه اگر به زن نامحرم نگاه كردي بايد شهوتي شوي؛ اگر شهوتي نشدي به مردي خود شك كن. در صورتي كه قرآن نمي‌گويد نگاه نكن. مي‌گويد نگاه ناروا نكن. يعني زني كه بر تو نامحرم است -كه عرض مي‌كنم نامحرم يعني چه- را به ديد خواهر و يا مادر خود بنگر. اين آن فرهنگي است كه قرآن مي‌خواهد به ما بياموزد نه هيزي و چشم‌چراني. اين گونه تفسیرهای ناصحیح از دین جامعه را بجای آن که به سوی سعادت سوق دهد، به سوی فلاکت راهی خواهد کرد. روايت معروفي است كه مي‌گويد: «الانسان حريص علي ما منع» يعني «خصلت انسان به گونه‌أي است كه اگر او را از چيزي منع كني حريص‌تر مي‌شود» مولانا در كتاب فيه ما فيه در مورد اين روايت مثال جالبي زده. مي‌گويد: «اگر شما تكه ناني خشك را در پارچه‌أي بپيچيد و سعي كنيد آن را در پشت خود از دست رسي ديگران مخفي كنيد، مردم جمعا تحريك مي‌شوند تا ببینند در ميان آن پارچه چيست. در حالي كه اگر همان تكه نان را در گوشه‌أي از كوچه بگذاريد هيچ كس حتي توجه‌أي به آن نمي‌كند». بهر حال در آیه حجاب خداوند در ابتداء به مردان نصیحت می کند و سپس زنان مومن را مخاطب قرار داده و ابتداء همان نصیحتی را که به مردان کرده تکرار می کند که: چشم خود را از نگاه ناروا باز دارند. اینجا یک نکته قابل توجه وجود دارد و آن این است که بر خلاف تفکر برخی که تصور می کنند فقط مردان هستند که وسوسه می شوند؛ قرآن زنان را نیز دارای احساس می داند و از این رو به آنان توصیه می کند که از نگاه ناروا -که عرض کردم یعنی چه- حذر کنند. البته هیچ اشکالی بر آن عزیزان نیست چون غالباً گویندگان مرد هستند و متاسفانه به خود هم زحمت نمی دهند تا دریابند که زن هم مانند مرد دارای احساس است و با نگاه ناروا وسوسه می شود. خانمها عرض بنده را تایید خواهند کرد. سوال بفرمایید؛ خودتان خواهید دید که درست می گویم. رفتارهایمان هم در این عصر مؤید همین مدعاست. مثال عرض کنم؛ شما به رفتار همین سیمای خودمان توجه کنید، اگر زنی یقه ی پیراهنش در تصویری باز باشد یا آن را سیاه می کنند یا تصویر را چنان بزرگ می کنند که تنها قرص صورت دیده شود. چرا؟ چون مردان می بینند و ممکن است دچار گناه شوند. اما نشان دادن مردان نیمه عریان هیچ اشکالی ندارد، چون هیچ مردی با دیدن اندام مردی دیگر تحریک نمی شود. زنان هم که حس تحریک پذیری ندارند!. علی ایحال؛ آن چه که مورد اختلاف شده دنباله آیه است که دستور می دهد زنان سر و گردن و بدن خود را بپوشانند. اشکال گیرندگان می گویند که این دستور به زنان ظلم کرده و آنان را در محیط اجتماعی محدود کرده است و به این وسیله بین زن و مرد فرق گذاشته است. خب عزیزم بین زن و مرد فرق است. اگر به زن می گوید خود را بپوشان، نه از بابت این است که چون تو از مرد پایین تر هستی باید این کار را بکنی؛ بلکه از این جهت است که مردان را می شناسد. مردان نسبت به زنان خوددار نیستند و این یک ضعف مردان است. مسئله حجاب زن از جهت ضعف مردان است نه از جهت مقام زن. بنده تا حال ندیده و نشنیده ام که زنی به دنبال مردی افتاده باشد. ولی برعکسش را بسیار دیده ایم. زنان در کنترل احساسات خود از مردان قوی ترند. خب این فرق نیست؟ آ کاش مردان در این مورد کمی از خانمها یاد بگیرند. حالا نگوید: ای آقا در کشورهای اروپایی اصلاً این حرفا نیست. عزیز من هر کشوری فرهنگ خود را دارد و نمی شود طبق فرهنگ کشوری خاص برای دیگر کشورها نسخه پیچید. چنانچه نمی توان طبق فرهنگ ایرانی یا عربی برای اروپایی نسخه پیچید. ایراد ما این است که بدون توجه به فرهنگ غالب بومی می خواهیم نسخه پیچی کنیم. دست آخر همین می شود که الآن گرفتارش هستیم. اگر این واقعیت را درک کنیم که مردان ما در مقابل زن ضعیف هستند؛ و ما هم با خط دهی غلط به جای رفع آن؛ آن را تشدید می کنیم، شاید خیلی از مسایل حل بود. ولی متاسفانه چنین نیست و ما بجای آن که جامعه را به سوی خواسته قرآن سوق دهیم؛ به سوی تفسیرهای غلط خود از قرآن راهنمایی می کنیم و با چنین روشی نتیجه مشخص است. همینی می شود که می بینیم. جامعه ای با مردان هیز و چشم چران که تنها زن را وسیله ای برای ارضاء شهوت خود می بیند. حالا یک عده از حرف بنده سوء تعبیر نکنند که بنده به مردان توهین کردم!. متاسفانه در جامعه ی ما تا از قشری یا عده ای انتقاد می شود سریع وصله می چسبانند که شما توهین کردید. خیر آقا توهین نیست واقعیت است چشمتان را باز کنید واقعیت را ببینید. شکی نیست که مردان سالم و چشم پاک با قلب سلیم در جامعه ی ما هستند ولی اکثر مردان ما هیزند. حجاب، در چنین جامعه ای سپری است در مقابل ضعف مردان. حالا اگر با فرهنگ سازی و آموزش دهی صحیح این ضعف را توانستیم در مردان کنترل یا رفع کنیم؛ آن زمان مسئله حجاب منتفی است چنانچه قرآن در سوره نور آیه 60 به این مسئله اشاره کرده است





محرم و نامحرم





یکی از غلط های معروفی که در جامعه ی ما شایع است مسئله «محرم ونامحرم» است. آنچه که ما از مسئله محرم و نامحرم می دانیم این است که: محرم کسانی هستند که می شود با آنها دست داد و آنان را بدون حجاب دید و غیره. قرآن زنان محرم را در سوره نساء آیه 23 ذکر کرده که می توانید بخوانید. غیر از زنانی که در این آیه به عنوان «محارم» نام برده می شود به تعبیر ما «نامحرم» هستند. حال این محرم و نامحرم چیست؟ مَحرَم از ریشه حَرَمَ است که به معنی ممنوع شده می باشد. یعنی ازدواج با این زنان ممنوع است. مانند مادر، خواهر، برادرزاده، خواهرزاده، و الی آخر. غیر از اینها را می گویند نامحرم. یعنی ازدواج با آنها اشکال ندارد. بنابراین مرد و زنی که با هم ازدواج می کنند به یکدیگر محرم نمی‌شوند. زیرا که اگر با خواندن عقد ازدواج زن بر مرد محرم شود، می شود مادر یا خواهرش. این یک غلط معروفی است که در جامعه ما شایع است که خیال می کنند با خواندن عقد ازدواج به یکدیگر محرم می شوند. یعنی به هم حرام می شوند!. محرم اسم زمان مکان از ریشه حرم بود. پس وقتی می گویم محرم می شوند، یعنی حرام می شوند. در صورتی که کسی توجه به معنی این کلمه ندارد و به وجه تسمیه آن هم توجهی نمی کنند. بنابراین محرم آن کسی است که ازدواج با آن ممنوع شده و نمی توان با او ازدواج کرد. نه این که به محرم می شود دست زد و بی حجاب دیدش و نامحرم را نمی شود. مسئله محرم و نا محرم در مورد ازدواج است نه در مورد دیگر. یکی از زنانی که بر مرد محرم است زنی است که شوهر دارد. با زنی که شوهر دارد نمی شود ازدواج کرد زیرا در عقد مرد دیگری است؛ و همان طور که عرض کردم عقد ازدواج ایجاد محرمیت نمی کند. عقد ازدواج پیمانی است که زن و مردی با یکدیگر می بندند برای زندکی مشترک نه چیز دیگر



موضوع دست دادن با زن نامحرم هم از همان مبحث شیطانی شدن آب می خورد که عرض کردم. بدبخت آن مردانی که با یک دست دادن با یک زن غریبه از حال می روند. این چه فرهنگ و اندیشه ی تهوع آوری است. کمی به عرایضم توجه کنید. ما خودمان با رفتارمان اندیشه مان را داریم بیان می کنیم و با این رفتار به خودمان توهین می نماییم. ما با رفتارمان می گوییم که به حدی ضعیف النفس هستیم و تا حدی دید شهوتی داریم که اگر برای سلام یا خداحافظی با زنی دست دهیم عنان از کف می رود. این توهین به خودمان نیست؟ کجای دین اسلام گفته که خوردن بشره به بشره؛ یعنی پوست به پوست حرام است؟ خودمان حرامش کردیم. برای آنکه به خیال خود جلوی فساد اخلاقی را بگیریم. بنده نمی خواهم بحث فقهی کنم در جای خودش به آن نیز خواهم پرداخت ولی تقاضا می کنم توجه کنید که این افکار در نهایت چه نتیجه ای را در پی خواهد داشت. با این افکار به هیچ مدینه ی فاضله ای نخواهیم رسید کمااینکه نرسیده ایم





مرد می تواند تا چهار همسر اختیار کند؟





یکی از ایراداتی که بعضاً به اسلام می گیرند این است که می گویند: اسلام به مرد اجازه داده تا چهار زن را به ازدواج خود درآورد؛ در صورتی که زن تنها یک شوهر می تواند بکند و این یعنی تبعیض؛ و حال این که قرآن چنین دستوری را نداده و آیه ای را که به آن برای مشروعیت این کار به آن استناد می کنند در مورد چیز دیگری است




آیه مربوطه در ابتدای سوره نساء است که توصیه می کند به رعایت یتیمان و احتراذ از خوردن اموال ایتام. موضوع اجازه ی گرفتن چهار زن؛ برداشت اشتباهی است از این آیه. زیرا در این آیه، مسئله قسط به ایتام است. می فرماید که اگر چنانچه دیدید نمی توانید قسط را در مورد ایتام اجرا کنید می توانید مادرانشان را به زنی اختیار کنید. از این رو از مثنی شروع کرده؛ یعنی دومی. این به آن معنی است که اولاً مرد باید زن داشته باشد. دوماً زن دوم را نمی تواند دوشیزه بگیرد. سوماً آن زن باید دارای یتیمی باشد. این آن چیزهایی است که این آیه می گوید. در آخر توجه می دهد که اگر این ازدواج باعث می شود تا مشکلی در ازدواج اول پدیدار شود و مرد از رعایت عدالت بین همسران عاجز باشد از چنین ازدواجی صرف نظر کند. حال اگر عده ای هوس ران این آیه را دلیل بر مجوزی برای تعدد ازدواج گرفته اند بحثی جدا است




حالا شاید برخی اشکال کنند که برای رسیدکی به ایتام چه لزومی دارد که مادرشان را به زنی بگیرند؟ این اشکال درستی است اما باید توجه کرد که قسط چیزی بالاتر از رسیدگی و سرپرستی صرف است. بلکه منظور غیر از رسیدگی مالی، رسیدگی عاطفی است به گونه ای که یتیم احساس کند پدر دارد. این موضوع با ازدواج صورت می گیرد نه به صورت دیگری و اگر بشود، اسمش قسط نیست همان رسیدگی است. در هر حال اسلام به مرد اجازه گرفتن چهار زن را نداده و این برداشت غلطی از آیه مربوطه است




هرچند مواردی که عرض شد احتیاج به بحث بیشتری دارد ولی به همین مقدار بسنده می کنم و امیدوارم که به همین مقدار، مورد استفاده قرار گرقته باشد. اما در بین عرایضم عزیزانی سوالاتی را نوشته و به بنده دادند که نشان می دهد این بحث مورد توجه بوده است. بنا براین به مقداری که زمان باقی مانده است تعدادی از سوالات را می خوانم و انشاءالله در حد وسعم بتوانم پاسخش را عرض کنم





پاسخ به سوالات





دوستی سوال کرده: شما که می فرمایید اسلام بین زن و مرد برابری را قبول دارد چگونه است که در ایه ای می فرماید مردان بر زنان مسلط هستند؟




سوال خوبی کردید اما آیه را درست معنی نفرمودید. آیه چنین است «الرجال قوّامون علی النساء» کجا گفته: «الرجال مسلطون علی النساء» که از کلمه ی قوّامون برداشت مسلطون می کنید؟ متاسفانه بسیاری از این آیه برداشت تسلط را کرده اند و حتی در ترجمه هایی که در برخی قرآنها دیده ام نیز همین معنی را کرده اند. در حالی که قوّامون معنی خودش را دارد. قوّام به معنی «خوش قواره» و «خوش قد و بالا»ست که جمع آن قوّامون می شود. اگر بخواهیم معنی ظاهری از آیه داشته باشیم می شود: «مردان از زنان خوش قواره تر و خوش قد و بالاتر هستند» ولی اگر به معنی مفهومی توجه کنیم معنی چنین می شود: «مردان از نظر جسمی از زنان قوی تر و درشت هیگل تر هستند» واین تفاوتی است که خداوند بین زن و مرد در خلقت قرار داده. حالا نگویید که زنان زیادی هستند که از مردان درشت هیکل تر می باشند. یقینا زنانی هستند که از مردان درشت هیگل تر می باشند اما این امر عمومیت ندارد. آیه به اسنثنائات کاری ندارد. به آنچه که در خلقت عمومیت دارد اشاره می کند. مردان از زنان از نظر جسمی درشت تر هستند. این تفاوتی است که در خلقت وجود دارد و نمی توان منکر آن شد. اما شاید دلیلی که اکثرا از کلمه ی قوّامون برداشت مسلطون را می کنند دنباله ی آیه باشد. می فرماید: «الرجال قوّامون علی النساء بما فضّل الله بعضهم علی بعض وّ بما انفقوا من اموالهم» معنی که از این آیه می شود چنین است: «مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است. بواسطه آن برتری که خدا بعضی را بر بعضی مقرر داشته و هم به واسطه آنکه مردان از مال خود به زنان نفقه دهند» اگر توجه کنید اشکال از دو قسمت ناشی شده یکی لفظ «فضّل» و دیگری «انفقوا من اموالهم». کلمه ی «فضّل» اگرچه به معنی «برتری» است اما معنای دیگری نیز دارد وآن «زیاده تر» و «اضافه تر» می باشد و ظاهرا در قرآن غالب آیاتی که این کلمه در آنها به کار رفته معنی «زیاده تر» و «اضافه تر» مقصود بوده نه معنی «برتری» مانند آیه 253 از سوره بقره که در مورد پیامبران است و می فرماید: «تلک الرسل فضّلنا بعضهم علی بعض» اگر کلمه ی فضّلنا را در این آیه به معنی برتری بگیریم، معنای آیه چنین می شود: «برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم» این معنا یک اشکال بوجود می آورد و آن تضاد با آیه ای دیگر است که می فرماید:«خداوند هیچ فرقی بین پیامبرانش قرار نداده» «لانفرق بین احد من رسله» در صورتی که در آیه قبل که اشاره شد خداوند می فرماید برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری داده یعنی بینشان فرقی قایل شده. این شکل معنی تنها اثبات تضاد آیات است. و حال آنکه خداوند هیچ پیامبری را بر دیگر پیامبران برتری نداده و همگی در مسند رسالت در یک مقام و منزلت هستند. اما خداوند به برخی از پیامبران چیزی اضافه داده مانند آنکه به موسی قدرت سخن گفتن با خودش یا به عیسی قدرت زنده کردن مردگان و به پیامبر اسلام(ص) قرآن را داده است. این زیادتی بر حسب زمانی و مکانی بوده نه از نظر مقام و رتبه. مَثَل عرض کنم. در یک اداره ای دو معاون هستند که یکی منزلش در نزدیکی اداره است و دیگری در حومه ی شهر. رئیس اداره دستور می دهد تا یک دستگاه اتوموبیل به معاونی که خانه اش در حومه ی شهر است بدهند تا مانعی برای رسیدن به موقع به سرکارش وجود نداشته باشد. آیا این زیادتی که به یکی از معاونین داده شده دلیل بر برتری او نسبت به هم رتبه ای خودش است؟ خیر این زیادتی تنها از آن بابت بوده که شرایط مکانی آن معاون ایجاب می کرده ولی از نظر مقامی هر دوی آن معاونین در یک رتبه هستند. انبیاء نیز بر حسب شرایط زمانی و مکانی خود احتیاج به برخی زیادتی ها داشتند تا در رسالت خود بهتر انجام وظیفه کنند؛ ولی این زیادتی ها به معنی برتری هر یک از آنان بر دیگر مرسلین نیست. بنابراین اگر لفظ فضّلنا را به زیادتی معنی کنیم مفهوم درست تر بوده و تضادی هم ایجاد نمی شود. اکثر آیاتی که در آن لفظ «فضّل» و مشتقات آن بکار رفته به همین معنی زیاده تر یا اضافه تر است نه برتری. حال با این توضیح آیه مذکور را دوباره می خوانیم: «الرجال قوّامون علی النساء بما فضّل الله بعضهم علی بعض» «مردان از زنان درشت هیکل تر هستند و خداوند برخی را بر برخی زیادتی داده» خب پرواضح است که این یک واقعیت انکار ناپذیر است. زنان و مردان در خلقت با یکدیگر مختلفند




مورد دوم که اشاره کردیم «وّ بما انفقوا من اموالهم» بود. یعنی اینکه مردان از مال خود به زنشان نفقه می دهند. چون در این قسمت می فرماید مردان به زن شان نفقه می دهند از این رو مردان بر زنان برتری دارند. در معنی این آیه مغلطه ای بوجود آمده و آن اینکه ممکن است مترجم «واو» «وّ بما انفقوا» را «واو» عطف گرفته در صورتی که «واو» «وّ بما انفقوا» «واو» فصل است. یعنی موضوع را جدا کرده و نشان می دهد که این مسئله ی نفقه مربوط به سفارش دنباله ی آیه است. می فرماید: «وّ بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله» یعنی: «و به آنچه نفقه دادند از اموالشان، پس زنان شایسته پرستاران و نگهدارندگانند در وقت حاضر نبودن شوهرانشان به آنچه خدا دستور در نگهداریش را داده» این معنای صحیح، از این قسمت آیه است که می فرماید:«زنان شایسته، از آنچه که شوهرشان به آنها داده حفاظت و نگهداری می کنند» نه اموال شوهر را حیف و میل می کنند و نه جسم خود را به خیانت آلوده می سازند. این بخش از آیه سفارشی خانوادگی است برای حفظ حریم خانواده. حال جدای توضیحاتی که عرض شد باز اگر چنانچه در برخی از آیات یا همین آیه چنین برداشت شد که مردان بر زنان ارجحیت یا برتری دارند توصیه می کنم مطلبی را که قبلا عرض کردم در نظر داشته باشید که قرآن در چه شرایط و موقعیت زمانی و مکانی نازل گردیده




عزیز دیگری سوال کرده و نوشته: در قرآن زن به زمین کشتزاری برای مرد تعبیر شده، آیا این خود نشانه ای برای نادرست بودن گفته های شما در مورد برابری زن و مرد در اسلام نیست؟ و آیا همین تعبیر توهین به زن نمی باشد؟




اولا بنده نگفتم که مرد و زن برابرند. زن و مرد در خلقت برابر نیستند. آنچه که بنده عرض کردم برابری در حقوق اجتماعی است که توضیحاتش را عرض کردم. اما در مورد آیه ای که اشاره کردید باید مجددا عرض کنم که توجه کنید این آیه، کلامی است برای فهم و درک مردم معاصر پیامبر(ص). مردم تا پیش از آنکه قانون لقاح کشف شود تصور می کردند که بوجود آمدن جنین مطلقا بوسیله ی مرد است. به این شکل که خیال می کردند منی مرد حکم بذر را دارد و رحم زن حکم زمینی که بذر برای جوانه زدن و رشد در آن کاشته می شود. محل ساخت و تولید این بذر را هم در کمر مرد تصور می کردند. برای همین در گفتگوهای عامیانه امروزه نیز می شنویم که می گویند: «زمانی که فلانی در کمر پدرش بود» مطمئنا اینگونه مثل ها را زیاد شنیده اید. مَثَل پشت در پشت نیز بر گرفته از همان تصور است که می گویند: «فلانی پشت در پشت کارشان چنین بوده» اینها تماما برگرفته از همان تصورات پیشینیان است. امروزه علم، آن تصورات را باطل دانسته و اثبات نموده که برای تولید جنین باید لقاح حاصل شود. این فرایند دیگر بر کسی پوشیده نیست و کمتر کسی را پیدا می کنید که از این قانون اثبات شده بی اطلاع باشد. نه خیر زن کشتزار نیست و این عقیده از منظر علمی باطل است. ولی نمی توان منکر شد که تا پیش از کشف فرایند لقاح، همگان عقیده بر آن داشتند که جنین پرورش یافته ی بذری است که مرد در رحم زن قرار داده است و این تنها عقیده ی اعراب نبوده دیگر اقوام نیز به آن عقیده مند بوده اند. همانگونه که عرض شد برخی ایات را مانند همین آیه و مشابه این، با دید قرن بیست و یکمی نبینید. خداوند در اینگونه آیات بر اساس عقل و علم مردم زمان نزول سخن گفته، با این توصیف پیامبر(ص) را دیوانه می خواندند. آیا می شد در آن عصر با آن مردم بدوی بر اساس علم و عقل قرن بیستمی سخن گفت؟ شرایط زمانی را در نظر بگیرید آن وقت درخواهید یافت که جز این نمی شد سخنی گفت. حال ممکن است این سوال پیش آید که خب، شرایط زمانی درست ولی آیا خداوندی که عالم است نمی دانست که قرنها بعد مردم علمشان زیاد می شود و در می یابند که برخی از گفته ها، از نظر علمی درست نیست؟ آیا بهتر نبود که در این خصوص و موارد مشابه که در عرایضم اشاره ای به آن کردم لااقل سکوت می کرد و چیزی نمی گفت؟ این اشکال درستی است و جواب آن ساده می باشد. چرا؛ خداوند می دانست که بشر با گذشت زمان علم و دانشش نسبت به خودش و جهان پیرامونش افزایش می یابد. ولی همانگونه که عرض کردم خداوند از بیان اینگونه مطالب منظورش تعلیم علوم طب یا ریاضی و نجوم نبوده و اگر دقیق به اینگونه آیات مورد مناقشه نگاه کنید درخواهید یافت که منظور خداوند از بیان اینگونه مطالب توجه دادن انسان به مواردی دیگر است. به طور مثال همین آیه ی: «نساءکم حرث لکم...» که این دوست گرامی به آن اشاره کرده اگر کمی با دقت نگاه کنیم نتیجه ای خواهیم گرفت که در این عصر هم نمی شود در آن مناقشه کرد؛ وآن اینکه اگر آیه ی ماقبل را نگاه کنید می بینید در مورد حیض زنان صحبت کرده و مردان را از نزدیکی کردن با زنان در دوران عادت ماهانه منع نموده است. سپس می گوید زنان شما کشتزار شمایند. نتیجه اینکه: زنان مایه ی لذت مردان نیستند تا هر زمان آتش شهوتشان را خاموش کنند. بلکه باید زنان نیز آمادگی جنسی نیز داشته باشند و این در دوران عادات ماهانه مهیا نیست. به مردم بدوی آن زمان نمی شد به هیچ شکلی حالی کرد که زنان نیز مانند مردان دارای شهوت و حس لذت جنسی هستند؛ زیرا آنان فکر می کردند که تنها مردانند که چنین حسی دارند و زنان تنها موجوداتی هستند بدون حس شهوت و تلذذ جنسی که مردان آتش شهوت خود را به بوسیله ی آنان می توانند خاموش کنند. برای چنین مردم عقب مانده ای که نمی شود دلایل علمی یا روانشناختی اقامه کرد. تمثیل لازم دارد تا بفهمند. باید گفت: زن مانند زمین کشتزار است، همانگونه که زمین باید آماده کشت و زرع باشد زن نیز باید آماده ی همبستری باشد؛ تا به این وسیله مرد لااقل مدتی دست از سر زن بردارد و در دوران عادت باعث اذیت و آزار زن نشود. البته یک برداشت دیگری نیز از این آیه می شود کرد که مطمئنم خوشایند بسیاری نیست و آن اینکه: زندگی زناشویی را بر مبنای مقاربتهای جنسی بنا نکنید و تنها زمانی دست به آن بزنید که قصد بچه دار شدن را دارید. می دانم که این برداشت برای بسیاری ناخوش آیند است ولی این را از آن بابت عرض کردم که می شود به آیه مذکور از منظر دیگری هم نگاه کرد. در هر صورت توصیه می کنم که سعی کنید به مفاهیمی که اینگونه آیات در خود دارند توجه کنید نه به ظاهر و معانی تحت اللفظی آنها




سوال دیگر این است که: «چرا خداوند پیامبرانش را تنها از مردان انتخاب کرده؟ آیا این خود نشانه ی تبعیض گذاشتن بین مرد و زن نیست؟»




متاسفانه این تصور در بین بسیاری وجود دارد، حتی در میان علماء مذهبی؛ که پیامبران همگی مرد بودند. درصورتی که این تصور غلط است. لازم است بدانید که هفت نفر از پیامبران زن بودند که نامشان «سارا»، «مریم» خواهر حضرت موسی، «دبوراه»، «حولدا»، «حنا»، «اویگیئل»، و «اِستر». بنابراین تصور اینکه پیامبران تنها از میان مردان انتخاب شده اند باطل است. خداوند پیامبر زن هم مبعوث کرده هر چند تعداد مردان بیشتر است